۱۳۸۵/۱۰/۰۴

بازي بازي، منم بازي

خوب بالاخره من هم به اين بازي دعوت شدم ممنون از ماه پري خانم . كاش در دنياي واقعي هم خواسته‌هاي آدم اينقدر زود برآورده ميشد .

خوب اين هم از اعترافات :

1 - در دوران كودكي يا هميشه در حال دويدن بودم ( آخه حياط خونه‌مون خيلي بزرگ بود ) يا بالاي درخت مشغول ميوه چيدن يا سرك كشيدن تو لونه پرنده‌ها . يه چند باري هم از درخت پرت شدم پايين .

2 - از دوش حمام به خصوص از نوع فلزي‌اش و سوراخ راه‌آب كف حمام به شدت مي‌ترسم . براي همين هميشه سوراخ راه‌آب رو مي‌پوشونم و هيچ وقت به دوش آب نگاه نمي‌كنم .

3 - هيچ بازي كامپيوتري به جز ورق بازي‌هاي ويندوز رو بلد نيستم .

4 - از آشپزي لذت مي‌برم و در عوض از ظرف شستن متنفرم . در عين حال با جديت و حساسيت حداقل هفته‌اي دو بار تموم خونه رو مي‌شورم و تميز مي‌كنم .

5 - با وجودي‌كه مثل اين دستگاه‌هاي ترجمه خودكار از انگليسي به فارسي ترجمه ميكنم، حرف زدنم به اين زبون در حد 273 درجه زير صفر ( صفر مطلق ) هستش و از فيلم‌هاي زبون اصلي جز چند جمله چيزي حالي‌ام نميشه .

خوب منم اينها رو به بازي دعوت ميكنم : رضا ناظم، كيوان يك سوم ، مداد كم رنگ ، اطاق خالی ، سكانس


هیچ نظری موجود نیست: