۱۳۸۵/۱۰/۰۳

قضاي روزگار

انتخابات شوراي صنفي اداره‌مون خيلي شبيه انتخابات رياست جمهوري بود. چه جوري؟ حالا ميگم.

كسي كه از نظر اخلاقي و كاري محبوب هيچ كس نبود و نيست، كانديد شده بود و در نطق معرفي‌اش جوري صحبت كرد كه انگار كاملا اطمينان داشت راي مياره . همه هم به همديگه و پيش خودشون مي‌گفتن : " اين ديگه چرا كانديد شده ؟ مگه كسي هم بهش راي ميده ؟ " و از قضاي روزگار راي هم آورد و عضو علي‌البدل دوم شد . جالب اينه كه مسوول روابط عمومي اداره هم هست !

پينوشت 1 : بدگويي از ديگران بسه دخترك . يه كم به فكر اصلاح خودت باش !

پينوشت 2 : فارسي را پاس بداريم . نگوييم كانديد، بگوييم داوطلب .

پينوشت 3 ( كمي نامتعارف ) : مظلوم بودن من علاوه بر محاسن معايبي هم داره . از جمله اينكه كسي ما رو به بازي يلدايي دعوت نكرد.


هیچ نظری موجود نیست: