۱۳۸۴/۰۷/۱۷

خاک خونين

يه مطلب نوشته بودم اما موقع پست کردن به دلم ننشست. شايد بعدا بذارمش اينجا. فعلا اين شعر رو داشته باشين. مثل هميشه زبان هنر از هر چيزی گوياتره.

چون قدم بر خاك خونين داشتي

بذر غيرت در زمين مي‌كاشتي

زهر عشق حق به حمد آويختي

در ركوعت مي به ساغر ريختي

قبلهء تو عشق و مستي، قتلگاه

اين مشايخ قبله‌هاشان بر گناه

گويمت از هفت‌رنگان مو به مو

خرقه پوشان ‎دغل‌كار دورو

سجده بر پست و رياست مي‌كنيم

با خدا هم ما سياست مي‌كنيم

كو نشاني كه شما اهل دليد

جملگي‌تان بر نماز باطليد

مي‌چكد شك بر سر سجاده‌ها

واي از روزي كه افتد پرده‌ها

ما خدايان زيادي ساختيم

مال مردم را به خود پرداختيم

شير حق برخيز وقت كار شد

بر سرِ ني رفتنت انكار شد

كاخ‌ها گرديده مسجد سرفراز

صد ركعت تزوير دارد هر نماز

سجده در مسجد حسينا مشكل است

اين بنا از دل نباشد از گل است

اين خسان با مال مردم زنده‌اند

جملگي اندر نماز و سجده‌اند

دم ز راه و رسم سلمان مي‌زنيم

لاف اسلام و مسلمان مي‌زنيم

كاشكي از نسل سلمان مي‌شديم

لحظه‌اي يكدم مسلمان مي‌شديم

مهدی شريفي


هیچ نظری موجود نیست: