۱۳۸۴/۰۲/۰۷

چقدر خوبه که آدم با طرفش راحت باشه ، بي هيچ ترس و واهمه ای حرفشو بزنه و نگران نباشه که يه وقت بخواد اذيتش کنه. خداييش حس خوبيه . نه اينکه آدم بي توجهي باشه يا بي تفاوتي نشون بده. برعکس هميشه نکته های ريزی رو توی رفتارم به من تذکر ميده که خودم هيچ وقت بهش توجه نداشتم. جوری هم ميگه که هيچ بهم برنميخوره. البته چون ميشناسمش و ميدونم قصد بدی نداره ، حتي اگه يه خورده هم با تندی حرف بزنه ، ناراحت نميشم.

راستش پست قبلي به نظرم کمي تلخ و غمگينانه مياد. شايد چون موقع نوشتنش فکرای جورواجور تو سرم بود و کمي هم غصه مند بودم. الان کمي تا قسمتي شنگولم و اصلا عين خيالم نيست که قراره يک ساعت ديگه برم آندوسکوپي و هيچ کس همراهم نمياد. چقدر شجاع شدم. چشم نخورم يه وقت!

اگه از آندوسکوپي زنده برگشتم ، حتما تا جمعه آپديت ميکنم.فعلا که دير به دير مينويسم با لينکستان يه جوری جای خالي منو پر کنين ديگه. بایییییییییییییییییییییییییی!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

خدا بد نده ! قرار نبود پست شنگولیانی رو با حرف آندوسکوپی و ... تموم کنی ! شجاع باش ! ما هم منتظر خبرای خوشیم

ناشناس گفت...

سلام. ناراحت شدم. البته کمی دیر رسیدم ولی امیدوارم به خوبی تموم شده باشه. همیشه شاد و سلامت باشی