1- پنجشنبه هفته پيش برای يه کار اداری رفته بودم بيرون . تو راه برگشت يه مجله فيلم خريدم و صفحه اول نقد فيلمشو که باز کردم نقد فيلم "قدمگاه" بود و اينکه جزو فيلم هاييه که ممکنه فروش چنداني نداشته باشه. منم که تجربه از دست دادن فيلمای خوبي مثل " از کنار هم ميگذريم" و "چند تار مو" ( هردو به کارگرداني ايرج کريمي ) رو داشتم ، هول شدم و با اينکه ناهار نخورده بودم راهي سينما فلسطين شدم برای ديدن "قدمگاه"
قدمگاه يه فيلم کاملا مذهبيه و با وجوديکه اشاره هاش به آداب و سنن و باورهای مذهبي کاملا مشخص بود،اصلا شعاری و سطحي نبود و حرفش کاملا به دل مخاطب مينشست.
رحمان ( با بازی خوب بابک حميديان ) درست مانند اسمش نمود رحمت و مهربونيه. در واقع يه مسيح روستاييه در زمان معاصر. مثل مسيح تولدش مايه تعجب ، بدگويي و غضب ديگرانه، مادرش مورد تهمت واقع ميشه و سرانجام خودش در طي يک آيين مذهبي ( چرخوندن علم در جشن نيمه شعبان ) به صورتي نمادين به صليب کشيده ميشه و گناهان ديگران ( ظلم اهالي روستا در حق خودش و مادرش ) رو تطهير ميکنه و پايان کارش عروج ( ترک روستا ) است.
از اونجايي که ما يک فمينيست ميباشيم ، هر فيلمي رو هم بايد از اين ديدگاه نگاه کنيم .
لايه دوم فيلم به يه مشکل اساسي در فرهنگ جامعه ما در همه سطوح اجتماعي ،به خصوص در ميون زنها مربوط ميشه. عامل اصلي که باعث ميشه تک تک افراد روستا، زن و مرد به گوهر ( مادر رحمان ) حسادت کنن و بهش تهمت بزنن ، اينه که با بقيه زنها تفاوت داره . در چند جای فيلم گفته ميشه که اون زن غربتي بود و همين غربتي بودن ( غريبه و متفاوت بودن ) مجوزيه برای اهالي روستا که به گوهر تهمت بزنن.
پدر رحمان گوهر رو از شهر ديگه ای آورده. گوهر زيباست ، قالي هايي که اون نقش ميزنه روی دست ميبرن و در ضمن به تموم مردها بي اعتنا است و بعد از مرگ شوهرش، وقتي معلوم ميشه که بارداره، روستايي ها بهش تهمت ميزنن و بالاخره به دست زنهای روستا اونقدر کتک ميخوره که ميميره.
نکته ای که فيلم نشون ميده مظلوميت گوهره ، اما از اون مظلوم تر زنهای بيچاره روستا هستن که فکر ميکنن با از بين رفتن گوهر، مشکلات اونا هم حل ميشه. اين رفتاريه که هر روز در جامعه باهاش سر و کار داريم و فکر ميکنم در بين زنها عموميت بيشتری داشته باشه.
هر کسيکه جديده ، به نوعي با بقيه فرق داره و کمي هم طغيانگره و با اطاعت محض از قديمي تر ها ( که بقای خودشونو در حفظ سيستمي که خودشون به وجود آوردن ميبينن ) ميونه ای نداره ، آماج انواع تهمت ها و آزار ها قرار ميگيره.
اين اتفاقي بود که موقعي که من سر کار اومده بودم، برام افتاد. من از يه سيستم کاملا دانشجويي به اينجا پرتاب شدم و هنوز همه چيز و همه کس رو به اين چشم ميديدم و به خاطر يکسری مسايل شخصي، اصلا حواسم به دور و برم نبود و بعدها فهميدم که چند تا از همکارام که رفتارشون دقيقا مثل همون زنهای فيلم قدمگاهه، چه حرفها و چه نقلها پشت سرم گفته بودن.
همين داستان دوباره برای اين همکار جديدمون داره تکرار ميشه. چيزی که باعث ناراحتيه من شده اينه که منم يه چند روزی داشتم مثل اونا ميشدم. يادم رفته بود که من هرکي باشم، در مقامي نيستم که بخوام در مورد خوب يا بد بودن کسي اظهار نظر کنم. و به فرض هم که بد باشه، من که نبايد بد باشم.
ممنونم آقای عسگرپور که علاوه بر اينکه لذت ديدن يه فيلم خوب رو بهم دادين ، باعث شدين به خودم بيام و در رفتارم تجديد نظر کنم.
2- امروز وسايلمو بردم اتاق جديد ، البته دارم ميرم سفر و وقتي برگردم بايد اتاقمو بچينم. کلي نقشه دارم که شيکان پيکانش کنم.
۱۳۸۳/۱۱/۰۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۶ نظر:
دلم می خواد برم این فیلم رو ببینم به خاطر همین نمی خونمش و نظر نمی دم هر وقت دیدم میام نظر می دم . باشه؟
با اینکه فیلم رو ندیده ام (و می دونم که نخواهم دید مگر بیاد تو ویدیو کلوپ!) از نقطه نظرات خوشم اومد و ترغیب شدم فیلم رو ( اگه اومد تو ویدیو کلوپ !!!!) حتما ببینم .در ضمن یه پشنهاد : چرا این مطلب رو برای یکی از نشریات سینمایی نمی فرستین ؟
خب حالا فیلمش خوبه که باشه !!! مهم اینه که آیا شوما تونستی توی سینما تخمه بشکونی یا نه؟؟؟...... ضمنا بایس خدمتتون عرض کنم که پدیده ای بنام برخورد با تازه واردین در یک محیط" پدیده ای است جهانی و ناشی از حس برتری جویی و حسادت کنترل نشده در افراده!!! گرفتی چی شد؟ خب آدم اگه آدم باشه بایس بتونه این احساسات ناجور رو در خودش رو کنترل کنه"و گرنه بهش آدم نمیگن... پایان مبحث ... عزت زیاد
سلام عرض ميشود ::: اين نكته و برخورد با اين موضوع تازهوارد و ... برميگرده به نوع تربيت آدمها و شخصيتي كه خودشون براي خودشون آروم آروم درست ميكنن ::: با آرزوي توفيق
سلام. كامل خوندم. هم نظرتون برام جالب بود هم تصميمتون. اگه همه آدما مشكلاتی رو كه براشون از جانب اين و اون پيش میياد يادشون باشه و تو برخورد با ديگران هميشه مد نظرشون باشه، سعی میكنن دست غريبهها رو بگيرنو اونا رو كمك كنن.و اما در ملاحظه برخورد با دوستان. نكته مهمی كه بايد در نظر داشت اينه كه هميشه اون درد دلایی رو به دوستانمون بگيم كه اگر به گوش دشمن برسه نتونه به ما ضرری برسونه چرا كه ممكنه يه روزی هم بهترين دوست ما دشمن ما بشه. از اينكه میبينم بار فكری وبلاگتون خيلی رشد كرده خوشحالم. هميشه شاداب و سربلند باشی
واقعا چه سخته وقتي دارن در مورد مردم قضاوت ميكنن در حاليكه خودشون پر عيبن و ادم نميتونه هيچي بگه
ارسال یک نظر