اين روزها حرفای زيادی شنيدم . حرفايي که نميتونستم به گوينده اش جوابي بدم ، اما در ذهنم موند ، در قلبم رسوخ کرد و حالا ميخام در موردش بنويسم .
همکارای من تو اين بخش عمدتا خانم هستند و عمدتا - به جز دو سه تا - با افکار خاله زنکي . اونروز تو جمعشون اين حرفا رو شنيدم : شوهر خدای کوچيکه ، دخترای امروز ياد نگرفتن که با لباس سفيد بايد به خونه بخت رفت و با کفن از اونجا اومد بيرون . زن اگه بساز نباشه که زن نيست و … و من هم که مجرد جمعشونم و از همه کوچکتر هيچي نگفتم . انگار که چيزی نشنيده باشم . اون يکي در باب روابط زناشويي ميگفت : يک زن نجيب که در يه خونواده خوب بزرگ شده باشه ، هيچ وقت فلان کار رو نميکنه ، هيچ وقت بهمان کار رو نميکنه و لب کلامش اين بود : زن فقط يک وسيله است برای گذران زندگي مرد : گاه در هيات يک همخوابه ، گاه در هيات يک کلفت و گاه در هيات يک پرستار بچه …
چندر روز پيش در مورد ليلا خوندم . قلبم آتش گرفت ، سر کار بودم با کوهي مشکل و دردسر به خاطر جابجايي اتاق کار ، بغضم گرفته بود اما وقتي رسيدم به خونه تا تونستم گريستم به حال ليلا و هزارن ليلای ديگر که در اين ديار هستند و خواهند بود. تا الان سکوت کردم در موردش ، نه حرفي نه نوشته ای . ميخواستم در ذره ذره وجودم رسوخ کنه تا عمق ظلمي رو که بر ليلا رفته درک کنم . اما آيا واقعا فهميده ام ؟ داستان ليلا اتفاق تازه ای در اين ديار نيست . تکرار ظلم هزارن ساله بر زنان که شايد فقط شکلش عوض شده باشه .
امروز عصرخانم مجری برنامه به خانه بر ميگرديم با اون فيس و افاده اش ميگفت : خانومايي که برای آشپزی شون وقت ميذارن و غذاهای خوشمزه ميپزن چقدر باعث باز شدن دل شوهرهاشون و خوش اخلاقي اونا و محکم شدن پايه های زندگيشون ميشن . زهي تاسف به ما با اين صدا و سيمايمان
دوست ناديده و عزيزم يک بار در نصيحت های پدرانه اش به من توصيه کردن که دنباله روی فمينيست ها نباشم که اينها روز بين زن و مرد آتش به پا ميکنن و شب تو خونه با شوهر خودشون از در آشتي هستن. فمينيست بودن برای من يک مد يا يک افه روشنفکری نيست . به معنای ضد مرد بودن هم نيست . بلکه برای من شناخت زن به عنوان موجودی برابر با مرده نه يه انسان درجه دو . فمينيسم برای من به معني مبارزه برای حقوق پايمال شده همه زنهاست . فمينيسم برای من به معني تلاش در جهت اصلاح افکار خود زنها در مورد خودشون ، مردها ، ازدواج و مادری است.
من اگه روزی بخوام ازدواج کنم ، ميخوام که به همسرم به عنوان يه انسان نگاه کنم نه خدايي که برای خدمت بهش در معبدش اسير شده باشم و قطعا مردی رو انتخاب ميکنم که منو به چشم ِيه انسان کامل نگاه کنه نه يه وسيله برای بهتر شدن زندگيش. ببخشيد که تلخ نوشتم . اما باور کنين با اين چيزهايي که در دور و اطراف ميبينم و ميشنوم مجالي برای شيريني باقي نميمونه.
۵ نظر:
سلامی از طرف همون دوست ناديده ات
با قسمت آخر نوشتهات موافقم. زن ابزار دست يا عبادتكننده مرد نيست بلكه زن و مرد مكمل هم ديگرند. ولي اون چيزی كه تو نوشتی با اصل فمينيستی تفاوت داره. اميدوارم اگر فرصت شد بتونم كامل برات شرح بدم. موفق باشی
سلام... خوبي ... ممنون كه اومدي و سر زدي ... مي دوني راجع به اين موضوع كه مطرح كردي خوب هر كسي ممكنه يه نظري داشته باشه ولي من به نقطه مشترك نظرم با نظرت اشاره مي كنم و اون اينكه براي رفع اين مشكلات اولين گام به نظر من اصلاح افکار خود زنها در مورد خودشون ، مردها ، ازدواج و ديگر موراد هست .. به هر حال خوشحال شدم كه باز اومدم اينجا هميشه موفق باشي
دغدغه هاي مشترک
خوب حالا نظر خودم در مورد نوشته ات.من هم یه زن هستم اما نه مثل دوستای تو و همیشه فکر می کنم این زنها یی که معتقدند بدون اجازه مرد حتتی آب هم نباید خورد به جه چیزی از انسان بودنشون امید دارند.از همه وجود خودشون می گذرند به خاطر اینکه یه کم دل مرده باز بشه و خوش اخلاق باشه.برای مردا متاسف نیستم بلکه برای این جور خانمها متاسفم!عروسکهای دست مرد!
ببین آبجی خانوم اگه شوما یه فمینیست باشید معنیش اینه که ما بطور فابریکی با شوما رفیقیم !!! گرفتی چی شد؟
ارسال یک نظر