داستان جديد نادو منو برد به گذشته های دور. دوران پاک کودکي و اون روزه گرفتنا که حکم يه بازی هيجان انگيز رو برامون داشت و چشم و همچشمي با همبازی ها و هم کلاسي ها بر سر روزه بودن و سحر بيدار شدن. يادمه زبونمونو به همديگه نشون ميداديم و اگه زبون يکي خشک نبود ميگفتيم که روزه نيست. اون وقتا ماه رمضون اواخر ارديبهشت و اوايل خرداد بود. روزای طولاني و گرم و تموم تلاشمون اين بود که بتونيم روزای بيشتری روزه بگيريم و خوب معلومه که 16 - 15 ساعت گرسنه موندن از حد توان يه دختر 9 ساله و نحيف خارج بود و به دنبال حد اکثر يک هفته روزه داری يک دوره بيماری طولاني مدت رو تجربه ميکردم . ولي ... واقعا يادش به خير!
هفته پيش تلويزيون يه فيلم پخش کرد به اسم آرزوی آنا ، يه ملودرام خونوادگي اشک انگيز با يه پايان خوش که معمول اينجور فيلم هاست . البته يه نکته جالب داشت که باعث شد بيشتر در موردش فکر کنم.
داستان فيلم از يه خونه سالمندان شروع ميشه. آنا يه زن هفتاد ساله است و تلفني از دخترش خواهش ميکنه که درجشن تولدش شرکت کنه . اما دخترش ميگه که خيلي گرفتاره و آنا دلخور ميشه . در جشن موقع فوت کردن شمع و آرزو کردن - آنا آرزو ميکنه که دوباره پيش دخترش برگرده - ، اتفاقات عجيبي ميفته ، نگين انگشتر آنا ميدرخشه و باد عجيبي مياد ، ولي کسي توجهي نميکنه . فردا صبح وقتي آنا از خواب بيدار ميشه ميبينه که 40 سال جوونتر شده . آنا از خونه سالمندان ميره و طي اتفاقاتي به عنوان پرستار تو خونه دخترش استخدام ميشه . در اونجا ميتونه همسرشو که سالها قبل اونو ترک کرده بوده ، قبل از مرگش ببينه و اونو ببخشه ، باعث آشتي دختر و دامادش ميشه و سرانجام وقتي دوباره به حالت اول برميگرده با کمک دامادش که قبلا اونو شناخته بوده به خونه دخترش ميره تا با اون زندگي کنه.
نکته جالب اينه که آنا هميشه فکر ميکرده همسر و مادر خوبي بوده، ولي تو اين شرايط به اشتباه خودش پي ميبره . شوهرش قبل از مرگ بهش ميگه که به خاطر رفتارای آنا و خودخواهي هاش هيچ وقت با اون خوشبخت نبوده و بعد از ترک آنا با زن ديگه ای ازدواج ميکنه و زندگي خوبي با همسر جديدش داشته برای دخترش هم مادر خوبي نبوده و اين باعث دور شدن دخترش از اون شده بوده ولي هيچ وقت نخواسته اينو قبول کنه و دخترش هم هيچ وقت نتونسته ازناراحتي هاش براش حرف بزنه. اما موقعي که دخترش به عنوان پرستار براش درد دل ميکنه ، به همه چيز پي ميبره .
در خونه سالمندان همه فکر ميکنن آنا گم شده ، بر خلاف تصورآنا، دخترش خيلي نگرانشه و اين باعث ميشه آنا بفهمه که دخترش اونو چقدر دوست داره متاسفانه تو زندگي واقعي چنين فرصت هايي هيچ وقت پيش نمياد. پدرا و مادرا هيچ وقت لازم نميبينن چيزيو برای بچشون توضيح بدن. از نظر خودشون هر کاری که انجام ميدن درسته و نيازی به نظر خواهي نيست و کودک در يه محيط پر از تضاد رشد ميکنه. اما وقتي اين بچه بزرگ ميشه و همين رفتاري روکه ياد گرفته با والدينش پيش ميگيره ، متهم به نا خلف بودن و بي عاطفگي ميشه.
اگه ناراحت نميشين ميخام در مورد يه فيلم ديگه هم صحبت کنم . بي وفا اثر آدريان لين . داستان فيلم از يه خونواده ظاهرا خوشبخت شروع ميشه . يه مرد خوب خونواده ، يه زن زيبا ويه پسر 9 ساله. طي يه حادثه زن با يه مرد جوون و خوش تيپ آشنا ميشه ، زن نسبت به اون گرايش داره و ظاهرا جوون هم عاشقش شده . رابطه اونا گسترش پيدا ميکنه و زن احساس ميکنه که دوباره عاشق شده و داره يه رابطه پرشور رو تجربه ميکنه . به نظرش زندگيش از يکنواختي و روزمرگي درومده و ... ولي به زودی پي ميبره اين جوون در واقع يه دون ژوانه و اونو فقط برای سکس ميخواد . زن تصميم به قطع رابطه ميگيره ولي ...
نکته ای که اين فيلم رو از فيلمای مشابهش متمايز ميکنه ، نگاه منصفانه تر فيلم به زنيه که مرتکب خيانت ميشه . اون عليرغم اين که تحصيل کرده است ، يه زن خونه داره ، به خواست شوهرش حومه شهر زندگي ميکنن ، ولي اون شلوغي و هيجان مرکز شهر رو دوست داره و ... از اين نکات تو فيلم زياده البته فيلم تاثير گذاريه و از واقعيت به دور نيست . چند تا از دوستای متاهلم که فيلمو ديده بودن ، حسابي باهاش درگيرشده بودن. از اين نظر که اگه همچين شرايطي تو زندگي واقعي برای خودشون پيش بياد ، چي کار ميکنن .
من فيلم زياد ديدم ، کتاب هم زياد خوندم ، ولی تا بحال هيچ فيلم و کتابي رو نديدم که خيانت زني رو نشون بدن که شوهر بدی داشته ، زندگي رو براش سخت کرده و زن برای آرامش و فرار از اين زندگي به کس ديگه ای رو آورده . هميشه در اين فيلم ها و کتاب ها شوهر زن خيانتکار يه مرد خوب و ايده آله که در اکثر موارد با بزرگواری زنشو ميبخشه ، در عوض معشوق زن حتما يه جوون خلافه که فقط به دنبال سکسه و زن رو فريب ميده اما در مقابل خيانت مرد به همسرش به متعالي ترين شکل نشون داده ميشه ، مردی که با وجود داشتن همسر عاشق يه زن ديگه ميشه ، حتما زن بدی داره و عشق جديدش يه زن خوب و داناست و همون چيزيه که دنبالش ميگشته ، معروف ترين نمونه اش هم رمان دکتر ژيواگو است که به فيلم هم درومده .وای از اين دنيای مرد سالار که حتي تو فيلم و داستان هم دنيا رو اونطوری که دلش ميخاد نشون ميده. تنها فيلمي که فکر ميکنم اين مساله رو به صورت واقعي تری نشون داده فيلم پيانو است که البته کارگردانش يه زنه. اين فيلمو حتما ببينين
۳ نظر:
سلام در مورد روزه شدن كه كلي خاطره هست دوراني كه آدم براي بار اول مي خواد روزه بشه .. در مورد فيلم اول بگم كه راز موفيقت پدر مادر اين هست كه خودشون رو جاي بچه ها بزارن و از ديد اون به زندگي نگاه كنن نه اينكه هر چيزي كه خودشون صلاح مي دونن انجام بدن در مورد فيلم دوم هم باهات موافقم ... اينجا نمي شه آدرس وبلاك داد پس باس بنويسم http://hsearcher110.persianblog.com
سلام.. ممنون که اومدی و سر زدی... البته خوشحال می شدم نظرت رو در مورد موضوع وبلاگم هم می نوشتی... هميشه موفق باشی
http://hsearcher110.persianblog.com
من هیچ کدام این فیلم ها را ندیدیم:((....امشاسپندان
ارسال یک نظر