۱۳۸۶/۰۶/۱۴

وقتی که من عاشق شدم

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می‌درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می‌آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می‌کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می‌چشید


من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود ونه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی


یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود


وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی‌تر شد و عالم به آدم سجده کرد


من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی


افشين يداللهي


۲ نظر:

ناشناس گفت...

ديدم تو بقيه بلاگها يه حرف تازه واسه گفتن داري گفتم حيف نيست اين بلاگ باحال يه لوگو واسه خودش نداشته باشه ؟ !
پس به سايت من بيا و لوگو درخواست كن
__________________________
با تشكر:
مدير سايت : www.vampire2007.ir

ناشناس گفت...

koshteye in chand beyte kaharam