كل ماجرا از زمان اولين خواستگاري و جواب بله خونواده دختر و مراسم بله برون يك ماه بيشتر طول نكشيد . دختر اصرار داشت هرچه زودتر عقد كنن، اما پدر نگران بود و فقط به صيغه محرميت رضايت داد، اونم فقط براي شناخت بيشتر . چند روز بعد از بله برون كه دختر رو ديدم بهش گفتم : از اين فرصت استفاده كن، سعي كن خوب بشناسيش . فقط فكر لاس زدن نباش . دختر خنديد و گفت : " ميشناسمش . خيلي خوبه . خيلي آروم و صبوره . خيلي .... " اون توي آسمونا بود و من روي زمين . فقط خدا بهشون رحم كنه .
۱ نظر:
خدا بهشون رحم کنه
به ما هم رحم کنه..
ارسال یک نظر