اين چند روز همهاش به اين فكر ميكردم كه امسال تموم شدن تابستون و شروع پاييز يه چيزي كم داشت و يه جورايي بيمزه و به دور از هيجان بود .
اولش فكر كردم شايد چون امسال كل تابستون كلاس ميرفتم و از تعطيليها و كم شدن ساعت كار چيزي نفهميدم .
يا به اين خاطر كه روزاي آخر تابستون رييس جديد اومد سر كار و با سابقه دشمني كه با واحد ما داشت حال همهمون رو اساسي گرفت .
شايد هم چون ماه رمضون افتاد اولين روزاي مهر و به طور كلي شرايط و حال و هوا تغيير كرد . به خصوص براي اداره ما كه چون بايد با همه جا فرق داشته باشه، به جاي كم شدن ساعت كاري، يك ساعت هم بهش اضافه شد.
اما نه هيچ كدوم اينها نبود . حسابي فكرم مشغول شده بود . به قدري كه گمون نكنم مرحوم انشتين هم قبل از ارايه نظريه نسبيت اينقدر مشغوليت فكري داشته . تا اينكه ديشب بالاخره فهميدم اشكال كار از كجاست .
چند سالي بود كه نيمه شب سيام شهريور، ساعتها يك ساعت به عقب كشيده ميشد و اونايي كه حواسشون جمع بود و قبل از خواب ساعت رو تنظيم ميكردن ميتونستن اون شب يك ساعت بيشتر بخوابن . اونايي هم كه يادشون ميرفت، صبح مثل روزاي قبل از خونه ميزدن بيرون، از خلوت بودن كوچه و خيابون تعجب ميكردن، به خاطر دير اومدن همكاراشون كلي غر ميزدن و وقتي موضوع رو ميفهميدن كه ديگه كار از كار گذشته بود .
ضمنا به خاطر تغيير ساعت، كوتاه شدن ناگهاني روز كاملا معلوم بود و اومدن پاييز و عوض شدن فصل، خيلي خوب خودشو نشون ميداد.
چند سال پيش دوستي داشتم كه دانشجوي پزشكي بود . سيام شهريور آخرين روز كشيك بخش زنان و زايماناش بود و تا صبح هم يك بند و پشت سر هم ملت اونجا وضع حمل كرده بودن و بيچاره جونش درومده بود از زور خستگي . صبح كه اومد خوابگاه كلي بهش خنديديم . خودش ميگفت : " مثل كارتون مورچه خوار، اتوبوس جهانگردي سالي يه دفعه از اينجا رد ميشه، اونم الان از روي من " .
حتما شما هم كلي از اين اتفاقهاي بامزه داشتين كه جناب احمدينژاد همه رو ازشون محروم كرده . به هر حال دوره بعدي كه خواستين راي بدين، حواستون به تغيير ساعت هم باشه .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر