امروز تولد يک سالگي وبلاگ منه. درست يک سال پيش که اولين پست رو فرستادم، هيچ وقت فکر نميکردم که افتان و خيزان بنويسم و به يک سالگي برسم.
هرچند که اغلب افکار و عقايدمو نوشتم که شايد از نظر خيلي ها چندان جالب نباشه، سعي کردم با گذاشتن لينک گشت و گذارهام در دنيای مجازی، حداقل برای کسايي که همينطوری گذری به اين وبلاگ ميان و از نوشته هام خوششون نمياد، چيزی برای گفتن داشته باشم.
انگيزه اصلي ام برای راه انداختن اينجا ( همونطور که قبلا گفتم ) شروع دوباره ای برای نوشتن بوده و هست.
اوايل سعي داشتم در دنيای وب کاملا ناشناس بمونم. آدرس وبلاگم رو به دوست و همکار نميدادم. بدون اسم وبلاگم برای بقيه کامنت ميذاشتم و .... اما بعد نظرم عوض شد.
با خوندن کامنت ها و وبلاگ های ديگرون ، فهميدم، وقتي کسي وبلاگمو ميخونه و نظرشو ميگه و منم جوابشو ميدم و اينطوری يه جور مباحثه و تبادل افکار پيش مياد، وقتي از اين راه همفکرای خودمو ميشناسم، و از همه مهمتر از اين راه يه عالم دوست وبلاگي پيدا ميکنم، لذتي در اينها هست که با هيچ چيز ديگه ای تو دنيای مجازی قابل جايگزيني نيست.
جالب اينجا بود که اولين کسي که برام کامنت گذاشت ( و متاسفانه به خاطر ظرفيت محدود سيستم کامنت گذاری ام پاک شده ) همکلاسي سابق دوره دانشگاه از آب درومد.
نميدونم اين نوع نوشتن چقدر در روحيه ام موثر بوده و آيا اصلا تاثيری داشته يا نه . اما اينو ميدونم که اگه اين کار رو شروع نميکردم هميشه يه چيزی مثل يه حفره خالي توی مغز و دلم وجود داشت.
يعني سال ديگه اين موقع رو يادم مي مونه؟ آيا هنوزم به نوشتن ادامه ميدم؟ آيا اصلا زنده خواهم بود؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر