هفته پيش سينما 4 فيلم حس ششم به کار گرداني ام. نايت شيامالان رو پخش کرد. داستان فيلم در مورد پسر بچه ايه به نام کول که با مادرش زندگي ميکنه . پدرش اونا رو ترک کرده و کول دچار مشکلات روحي شده. يه دکتر روانشناس سعي ميکنه بهش کمک کنه و کم کم اعتماد پسر رو جلب ميکنه. کول رازشو بهش ميگه : من مرده ها رو ميبينم.
علايم بيماری کول و حرفهاش دقيقا شبيه يکي از بيمارای قديمي دکتره که ناخواسته در موردش کوتاهي کرده و باعث وخامت حال اون شده و به خاطر جبران مافات سعي داره هرطور شده به کول کمک کنه.
دکتر به پسر ميگه که شايد اون ارواح نميخوان آزارش بدن و ازش کمک ميخوان. کول تصميم ميگيره با اون ارواح ارتباط برقرار کنه و ميفهمه که هر کدوم کار ناتمومي تو اين دنيا دارن وميخوان که کول اون کار رو براشون انجام بده.
از طرف ديگه ، ظاهرا زندگي خونوادگي دکتر به شدت تحت الشعاع کارش قرار گرفته ، همسرش باهاش رفتار مناسبي نداره و پای مرد ديگه ای هم در ميون هست.
جايي در فيلم کول به دکتر ميگه: ارواح فقط چيزايي رو ميبينن که خودشون دوست دارن. اواخر فيلم ، کول که حالش بهتر شده و اعتماد به نفس پيدا کرده به دکتر ميگه که بهترين راه ارتباط با همسرش اينه که وقتي اون خوابه، باهاش حرف بزنه. دکتر هم همين کار رو ميکنه و با ناباوری متوجه ميشه که خودشم يه روحه. چند ماه قبل همون بيماری که دکتر در موردش کوتاهي کرده دزدانه وارد خونه دکتر شده و به قصد انتقام اونو کشته. پس در واقع دکتر هم يکي از همون ارواحي بوده که برای کمک سراغ کول رفته.
بروس ويليس بازيگر نقش دکتر رو با فيلم های اکشني که بازی کرده به خاطر ميارم و هيچ وقت فکر نميکردم در نقش يه پزشک متعهد، عاشق پيشه و علاقمند به خانواده اينقدر دوست داشتني باشه. اينم از توانايي های يه کارگردان خلاقه که از بازيگرش اونطور که بايد بازی ميگيره و اونو برای تماشاگرش باورپذير ميکنه.
بازيگر نقش کول ( هالي جوئل آزمنت ) همان پسر روبوتي فيلم هوش مصنوعي ، با اون چشمای آبي رنگ و صورت معصومش ( که در عين حال راز آميز هم هست ) خيلي خوب تونسته نقش پسر بچه ای رو که از نظر همه غير عادی به حساب مياد، بازی کنه. در عين حالي که تجربه هايي که کول از سر گذرونده، اونو پخته تر از بچه های هم سن و سال و حتي بزرگتر از خودش کرده و آزمنت با بازی خودش اين ويژگي رو به خوبي منتقل ميکنه.
فضای فيلم تا حد زيادی يادآور فيلم زيبای ديگران ( آلخاندرو آمنابار ) است. در اون فيلم هم موضوع تقابل و برخورد دو دنيای مرده ها و زنده ها مطرح ميشه. با اين تفاوت که در ديگران تا اواخر فيلم فقط يه طرف ماجرا ديده ميشه و طرف دوم حضور خودشو صرفا با سر و صدا و جابجا کردن وسايل خونه به رخ ميکشه. در تمام مدت فيلم بيننده فکر ميکنه که اونايي که ميبينه زنده هايي هستن که ارواح ساکن خونه قصد آزارشون رو دارن. در حاليکه در آخر معلوم ميشه که ماجرا دقيقا برعکسه.
در فيلم شيامالان ( که هندی الاصله ) مرده و زنده از اول ديده ميشن و فقط اين دکتره که در نهايت متوجه ميشه که خودشم مرده و سردی که در زندگي خونوادگيش پيش اومده به خاطر مرگش بوده نه به خاطر غرق شدن در کار.
وجه غالب در فيلم ديگران، پايبندی بيش از حد مادر خونواده به عقايد مذهبي خودشه واينکه سعي ميکنه هر طور شده اين افکار رو در مغز بچه هاش فرو کنه و هيچ عقيده جديدی رو نميپذيره. در حاليکه در آخر معلوم ميشه که اين مذهب کور و متعصبانه ( و نه از روی اعتقاد قلبي ) کمکي بهش نکرده و اون که از مرگ همسرش دچار جنون شده ، بچه هاشو خفه کرده و خودشو هم کشته.
با ورود به دنيای مردگان، فکر ميکنه که خدا فرصت ديگه ای بهش داده تا مادر خوبي باشه و بهتر از بچه هاش مراقبت کنه. اما بازم راه رو اشتباه ميره و بالاخره وقتي مي فهمه که خودش و بچه هاش واقعا مرده ان، تصميم ميگيره که رفتارشو عوض کنه.
در فيلم حس ششم، وجه روانکاوی فيلم غالبه. تقريبا تا اواخر فيلم، بيننده با دکتر هم عقيده است که کول دچار پارانويا و نوعي شيزوفرنيه و تلاش ميکنه بهش کمک کنه تا درمان بشه. بنابراين ازش ميخواد که با ارواح دوست بشه. در واقع ميخواد که کول از جنبه مثبت به اين قضيه نگاه کنه. همين راه حل باعث ميشه که کول ديگه از ارواح نترسه و کمکشون کنه و حتي رازشو به مادرش بگه و با نشوني هايي که ميده، مادرشو تحت تاثير قرار بده.
با اين وجود، تا پايان تکان دهنده فيلم هنوز اين شک وجود داره که کول يه بيمار رواني بوده که دکتر تونسته درمانش کنه. اما پايان فيلم تير خلاصيه به همه ترديدهای تماشاگر.
البته کارگردان خواسته يا ناخواسته اين موضوع رو روشن نميکنه که کول از اول ميدونسته که دکتر هم يه روحه يا نه. چون بعد از بازی کول در نمايش مدرسه، که به دکتر راه حل هم ارائه ميده ، رفتار و حرفاش جوريه که انگار اينو از اول ميدونسته و با زيرکي طوری رفتار کرده که دکتر رو از دست نده و ازش کمک بگيره.
تا چندی پيش سينما 4 تکرار فيلم ها رو با زبان اصلي و زيرنويس فارسي پخش ميکرد.اما مدتيه که اين کار به فراموشي سپرده شده و احتمالا مشکل همون قصه آشنا و هميشگي کمبود بودجه است. اميدوارم اين کار خوب دوباره از سر گرفته بشه.
پينوشت 1 : امروز يه خانمي اومده بود اداره ما و ميگفت مادرم متولد 1319 و خودم متولد 1315 هستم و اومدم اينجا تا برای کار کامپيوتر استخدام بشم. ما هم فرستاديمش سازمان مرکزی.
پينوشت 2 : امروز در اخبار شنيدم که سخنگوی وزارت خارجه اعلام کرده اگه آمريکا به کمک ايران نياز داشته باشه و دولتش رسما از ايران تقاضای کمک کنه، ايران حاضره کمک های انسان دوستانه خودشو در اختيار آسيب ديدگان توفان کاترينا بذاره. واقعا که! من نميدونم اگه اونايي که شب سال نو خونواده اشونو رها کردن و بلافاصله برای کمک به مردم بم راهي ايران شدن ، انتظار داشتن دولت ايران با سلام و صلوات دنبالشون بفرسته، اون وقت چي ميشد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر