سال نو مبارک

سال نو مبارک!

تو اين چند روز ، شهر به يه ديوونه خونه عظيم تبديل شده بود. پر بود از مسافرای نوروزی که هر جا يه تيکه چمن و يه شير آب گير آورده بودن ، يه چادر علم کرده بودن و در حال غذا خوردن ، چای نوش جان کردن و ... بودن. انگار نه انگار که وسط شهرن و يه عالم آدم از کنارشون رد ميشن. بيرون رفتن که عذاب اليم بود ، چون علاوه بر ترافيک شديد و اعصاب خورد کن ، به نوبت در ساعت های مختلف ، يه سری از خيابونا رو ميبستن و ماشين ها حق رفت و آمد نداشتن. نتيجه اين بود که برای رفتن به يه قسمت شهر بايد دور تا دور اون منطقه رو بگردی يا اينکه بي خيال ماشين بشي و پياده بری که خوب من معمولا پياده روی رو ترجيح ميدم.

سر جای پارک هم که اين روزا چندين دعوای خونين در گرفته بود. نمونه اش پريروز بود که يه خانم و آقا با الفاظ بسيار مودبانه اي!!!؟ همديگر رو مورد لطف قرار دادن و آخر سر آقاهه به خانومه گفت : ببينم ، شوهرت کجاست که تو داری اينجور گردن کلفتي ميکني؟

البته امروز اوضاع يه کم بهتره.

خوب بسه ديگه ! پول کافي نت زياد ميشه. بقيه حرفا بمونه واسه بعد. ضمنا طرف سر تحويل سال زنگ زد. برام دعا کنين!