۱۳۸۳/۱۲/۰۵

بازم زلزله. انگار سايه سياه يه نفرين بالای سر اين مردمه. سيل ، آتش سوزی ، زلزله... حتي برف هم مايه دردسر و بدبختي اين مردمه. يادم افتاد به دوره دانشجويي که برای شرکت در يه کنگره علمي با هم کلاسي ها رفته بوديم کرمان. ديدار از بم و ارگ قديم و ... هرچي از کرمان يادم مياد ، مربوط به خاطرات خوش اون روز هاست و هنوزم نتونستم باور کنم که ارگ بم ديگه وجود نداره.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

salam
bale doroste .
mardom ye kam maghror shodan.
ama nemidonam chera hamash bam va kerman.

ناشناس گفت...

خوب زلزله نه سایه‌ی نفرین شده داره و نه سیل و آتش‌سوزی، می‌دونی دخترک جان مشکل ما به نظرم اینه که همه چیزها رو می‌خواهیم نسبت بدیم به نیروهای خارج طبیعی، به جای اینکه باهاشون مقابله کنیم همش می‌خواهیم با یک سری محملات بی‌خود و چرند هم ارزش معانی چون خدا و.. پایین بیاریم و هم خودمون رو به بیخیالی بزنیم و بگیم؛ آره بابا چون فساد زیاد شده، چون... و از این جور مزخرفات چرند. راستی متن جالبی نوشتی، خیلی خوشم اومد. از طرف لات‌اینترنتی اومدم اینجا. راستی تو هم با تبادل لینک موافقی؟! خوشحالم میکنی یه سری بزنی. شاد و رها باشی

ناشناس گفت...

آره واقعا خیلی ستمه... خب ولی چیکار میشه کرد؟؟؟