۱۳۸۳/۱۱/۱۲

خوب بالاخره از سفر برگشتم. تو راه برگشت حسابي جای لات اينترنتي رو خالي کردم. يه راننده باحال داشتيم لات و مشتي و اهل مرام لوطي گری. به محض حرکت اتوبوس هم يه سي دی گذاشت که اولين آهنگش "مو سختم ، مو برشتم" بود و تا رسيدن به تهران از انواع و اقسام موسيقي تو اين مايه ها مستفيض شديم. به هر عوارضي هم که ميرسيديم ، 2000 تومن انعام ميداد.

ديروز جای شما خالي رفتم سينما ، دقيقه نود رفتم به تماشای "دوﺋل"در روز آخر اکرانش و اينقدر برام جالب بود که بايد حتما در موردش چند کلمه ای بنويسم.

قسمت اول : يه کم بي کلاسي

يادم نبود که شنبه ها روز "آشتي با سينما" است و بليط ها نصفه قيمته . خلاصه وقتي توی سينما آقای بليط فروش پونصد تومن بهم پس داد ، کلي خوش به حالم شد. جونم واستون بگه من تا حالا فيلم با صدای دالبي نديده بودم و حسابي تحت تأثير قرار گرفتم. وقتي يه دفعه تو اون تاريکي صدای پارس سگو از پشت سرم شنيدم ، يک آن فکر کردم واقعا يه سگ اومده تو سالن !

قسمت دوم : يه کم نقد فيلم

اوايل اکران فيلم "دوﺋل" نقد های زيادی در موردش خوندم و همه اين نوشته ها يه نقطه مشترک داشتن :” فيلم خيلي خوش ساختيه ، همه چيزش عاليه ، فقط اين داستان ارزش اين همه کار نداشت. “
فيلم واقعا خوش ساخت بود. احمدرضا درويش نشون داده که توانايي انجام پروژه ای به اين عظمت رو داشته و فيلم به فيلم از "کيميا" تا "دوﺋل" در ارايه صحنه های جنگي پيشرفت کرده. هرچند به نظرم از نظر روايت داستاني "کيميا" همچنان بهترين و زيباترين فيلم درويشه.
بازی ها همه عالي بودن. پژمان بازغي معرکه بود. براش لنز سياه گذاشته بودن. راستش هيچ وقت فکر نميکردم با چشمای سياه هم اينقدر دوست داشتني باشه. رنگ واقعي چشماش به صورتش حالت خشني ميده ولي با لنز سياه چنان معصوميت و سادگي داشت که دل آدم رو به درد مي آورد. تو يه صحنه مامور اطلاعاتي بهش ميگه:"ميدوني من کيم ؟ من تو اين صحراها مار خوردم " و بازغي ( به نقش زينال ) با معصوميت با لهجه شيرين آباداني جواب ميده:" فکر کردی مو قليه ميخوردوم". واقعا بازغي جزو استعداد های هدر شده سينمای ايرانه و به جز "دوﺋل" و "بلوغ" در فيلم های خوبي ظاهر نشده. اميدوارم اين فيلم براش سرآغاز تجربه های تازه و متفاوت باشه.
سعيد راد هم بعد از سالها دوری از سينما خوب ظاهر شده و پرويز پرستويي و پريوش نظريه هم که در اوج هنرشون بودن.
راستش من با داستان فيلم مشکلي نداشتم. به نظرم قشنگ بود و تعليق های خوبي هم داشت. به جز فلاش بک صحنه های جنگي که در منتهي اليه هنر ساخته شده بود، باقي ماجرای داستان ، دوﺋليه برای اعاده حيثيت بين زينال ( بازغي) و اسکندر( سعيد راد). حتي اگه داستان ساده باشه و اينکه يک روايت خطي و سرراسته بدون پيچيدگي های آنچناني ، به نظرم مهم اينه که حرفشو خوب زده. آدم جنگ رو با پوست و استخونش احساس ميکنه و صحنه های جنگي مو بر تن آدم راست ميکنه. ضمنا حرفش ضايع شدن حق اون آدماييه که شجاعانه و بي هيچ چشمداشتي جنگيدن و بهره برداريه آدماييه که حتي تو اوج بمبارون و جنگ تن به تن با دشمن به فکر منافع شخصيشون هستن. زينال نه سهمي ميخواد و نه به دنبال پست و مقامه ، علاوه بر اينکه همه چيزشو (حتي همسرشو ) تو جنگ از دست داده، با رشادت فقط به خاطر حفظ کشورش جنگيده و سالها اسير دشمن بوده ، به همون اندازه هم در کشورش به جرم خيانت و ستون پنجمي بودن زندوني کشيده و چند بار هم در فيلم ميگه که فقط ميخواد که به چشم خاﺋن بهش نگاه نکنن . همين.
در هنرمندي آقای مجيد انتظامي شکي ندارم و معتقدم که يکي از بهترين آهنگسازای کشوره. الحق هم که در اين فيلم با الهام از موسيقي محلي جنوب ، آهنگ های بسيار زيبايي ساخته. به خصوص موسيقي تيتراژ پاياني و صحنه های جشن و دوﺋل آخر خيلي تاثير گذار بود. قسمت های مربوط به بمباران و حمله عراقي ها هم فوق العاده بود ولي به نظرم در اين بخشها موسيقي بر فضا سنگيني ميکرد. اين صحنه ها اونقدر جذاب و پر تعليق و کشش بود که درويش ميتونست صرفا با تکيه بر صداهای زمينه صحنه ها رو جلو ببره و تداوم اونها رو حفظ کنه.

قسمت سوم : يه کم سياسي

وقتي جنگ شروع شد من پنج سالم بود و از ده سالگي تا زمان پايان جنگ ، بمباران های پياپی و موشک بارون رو تجربه کردم و خيلي هم ميترسيدم. آرزو داشتم که يک شب با خيال راحت بخوابم و آژير وضعيت خطر نزنن . برق رو هم که قطع ميکردن و ما سراسيمه و وحشت زده به زيرزمين پناه ميبرديم. مدرسه ها تعطيل بود و در سالهای آخر جنگ و تا چند سال بعد از اون با پيامدهايي مثل کمبود و نبود مايحتاج زندگي روبرو بوديم.
راستش اول فيلم ، اونجا که بمباران مردم بي دفاع به وسيله هواپيماهای عراقي رو نشون ميداد، اشکم سرازير شد. اگه فيلم رو نديده باشين ، احساس منو درک نميکنين. به اين فکر ميکردم که ما از جنگ دور بوديم و اينطور صدمه خورديم ، اونايي که تو جنگ همه چيزشونو از دست دادن چي کشيدن؟
نژاد بشر تنها موجود زندهايه که همنوع خودشو ميکشه ، همنوع کشي در هيچ گونه ای ديده نشده و فقط موشها وقتي به نوعي جنون مبتلا ميشن ، به اين کار دست ميزنن.
جنگها همه برای کسب قدرت و برتری جويي بوده و خواهد بود و تنها اين مردم عادی هستن که فنا ميشن.
بوش يه احمق آتش افروزه و احمق تر کسايي هستن که به جای حفظ منافع ملت و کشور دارن باهاش کل کل ميکنن و فکر ميکنن اگه جنگ بشه با تکيه بر جان و مال مردم ، ميتونن پيروز بشن. من وطنمو دوست دارم و از اينکه ايرانيم ، خوشحالم ، ولي اصلا دلم نميخواد جنگ بشه.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. اول اول بشم تا بعد

ناشناس گفت...

اول و يا آخر شدنش برام مهم نيست از خوندنش لذت بردم..........

ناشناس گفت...

خب آبجی خانوم قربون معرفتت اما ما که فقط یه لات مجازی هستیم!!!

ناشناس گفت...

میگم ما بد جوری با فیلمهای جنگی حال میکنیم... خلاصه جای ما خالی...عزت زیاد

ناشناس گفت...

من با سینما قهرم حالا چه شنبه ها که روز آشتی با سینماست چه روزای دیگه !! واسه همین این فیلم رو هم ندیدم ولی از کسانی که فیلم رو دیدن شنیدم که اونا هم نظرشون این بود که داستان خوبی که بتوان به عنوان یک فیلم ملی ازش یاد کرد نداره .بهر حال نقد جالبی بود .در مورد قسمت سوم شعری دارم مربوط به همون سالها که شما 5 سالتون بوده !! شاید فرصتی شد و تو وبلاگ نوشتمش . شاید .

ناشناس گفت...

سلام. درك می‌كنم كه وقتی يه گربه ملوس صدای پارس يه سگ رو از پشت سرش بشنوه چه حالی بهش دست می‌ده! . و اما در مورد فيلم. نقد خيلی زيبایی بود. با اينكه فيلم رو نديده بودم ولی با خوندن متن شما احساس می‌كنم همش رو ديدم.

ناشناس گفت...

سلام
منم وقتی جنگ شروع شد 5 سالم بود تمام چیزایی که در مورد اون روزا میگی الان جلو چشمامه الان 2 تا دختر دارم خدا کنه هیچوقت جنگ نشه
راستی خیلی از حیوونا همجنس خودشونو میکشن مثل شیرها
قربانت

ناشناس گفت...

سلام من هم با نظر تو موافقم همه قسمت های فیلم عالی بود ولی بزرگترین عیبش داستان فیلم بود باور کردنی نبود که کل فیلم در مورد یه صندوق باشه که توش طلا هست و این همه ادم برای اون دور هم جمع شدن اون هم در اوج جنگ ولی در کل این فیلم یک اثر ماندگار در سینمای ایران هست